8 ماهگی و اولین مریضی بنیتا:(
عزیز خاله توی بهمن م اه یه سرما خوردگی شدید گر فتی که چند بار بردیمت دکتر و هی د اروهای مختلف بهت دادن.هر سرفه ای که میکردی ما همه غمباد میگرفتیم همش میگفتیم کاش جای بنیتا یکی از ما مریض میشد.دکترت یه شربت داده بود که میگفت ممکنه بیاره بالا نگران نشید.یکی از روزایی هم که پیش مابودی شب با مامانی بهت شربتتو به زور د ادیم و شیرتم دادیم میخواستیم حاضرت کنیم که بابا جونت بیاد دنبالت تو بغل من بودی که یهو گلاب به روتون چنان اوری بالا که هممون وحشت کردیم منو بابایی و مامانی و دایی جون بودیم خودتم ترسیده بودی و هی گریه میکردی.همه لباسای خودت و خاله کثیف شد.صورتتو ششتیم و بابا اومد دنبالت یه پتو پیچیدیم دورتو رفتی ولی ...
نویسنده :
خاله سانی
22:39